دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند.مشکل اصلی تاریخ ما امیختگی مذهب و سیاست است. تمام کسانی که صادقانه حتی راه نجات را در حکومتی مذهبی یافتند یا ایدئولوزی برخاسته از مذهب را راهنمای عمل قرار دادند جز به کمک ارتجاع و تیره روزی مردم بر نخاستند. اینان در پایه ها از همان مردابی تغذیه میکردند و می کنند که ملایان حاکم میکنند. باید به مذهب به عنوان مسئله ای شخصی احترام گذاشت ولی باید سوداهای رنگین و مسموم برپائی حکومتی که مذهب ذر آن رسوخ داشته باشد را با تمام مدعیانش به زباله دان ریخت. برای درک این حقیقت باید تاریخ ایران و اسلام و بخصوص تشیع را شناخت.

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

م.ساقی گفتگو با اسماعیل وفا یغمائی مجموعه بیست گفتگو .گفتگوی پانزدهم انتخابات ایران و نتایج آن


 م.ساقی گفتگو با اسماعیل وفا یغمائی 

مجموعه بیست   گفتگو 

گفتگوی پانزدهم. انتخابات ایران و نتایج

تاریخ گفتگو: سیزدهم ژوئن دوهزار و نه


ساقی:
 صحبت  در باره اشرف نیمه کاره مانده است ولی مساله انتخابات الان بسیار مهم است .نتایج انتخابات را شنیدیم.احمدی نژاد از صندوق در آمد.در این باره چگونه فکر می کنید.
یغمائی:
راستش شوک آور است. من فکر میکردم موسوی از صندوق در خواهد آمد. دو نفر دیگر وزنی نداشتند.آرا اعلام شده هم چه واقعی یا غیر واقعی، همین را نشان داد ولی ظهور دوم احمدی نژاد نشان می دهد اوضاع واقعا خراب است و جمهوری اسلامی واقعا بیمار عوارض هولناک سی ساله خود است و تا پایان باید با دیکتاتوری ادامه بدهد به همین علت تحمل موسوی را ندارد.

ساقی:
یک سئوال. آیا نتایج اعلام شده واقعی است؟
یغمائی:
قبل از این جواب یک سئوال دیگر را باید بدانیم. باید بدانیم ایا مردم یا بخشی از مردم رفتند پای صندوقها یا نه؟
ساقی:
درست است باید به این سئوال جواب داد. به نظر شما رفتند یا نه؟
یغمائی:
به نظر من رفتند.خیالات و خواستهای شخصی را کنار بگذاریم و تجای تفسیر و تحلیل و توجیه چشم باز کنیم و دندانهای اسب را بشماریم و فکر نکنیم رفتن مردم به پای صندوقهای رای معنایش این است که جمهوری اسلامی و خامنه ای را دوست دارند و من، من نوعی را دوست ندارند!. مردم را در خیالات خود نبینیم و واقعی و مادی و زنده و متحرک ببینیم. بروید و پرونده دولتهای دیکتاتور را ببینید. مردم اسپانیا در دوران فرانکو و آرزانتین در دوران پرون و پرتقال در دوران سالازار را بنگرید.در دوران یک دیکتاتوری چهل ساله مردم چه کرده اند؟ نشسته اند تا سوشیانت بیاید یا بین گزینه های موجود مانور کرده اند! در ایران بخشی قابل توجه رفتند 

پای صندوقها.روزگار ما روزگاری نیست که با وجود وسائل ارتباط جمعی بتوان چیزی را خیلی پنهان کرد. طبعا بخشی از مردم نرفتند، ولی بخشی از مردم در جدال بین احمدی نژاد و موسوی رفتند و رای دادند. ما می توانیم و به حق می توانیم یقه موسوی را در دوران نخست وزیری اش و جنایتهای آن دوران بگیریم ولی نباید ذهن را بر عین ترجیح داد و یا اینقدر شیفته خود بود که بگوئیم مردم بخاطر گل روی بنده نرفتند رای بدهند. اگر مردم نرفته بودند احتیاجی به تقلب نبود. هنر این ملاهای علیه و ما علیه این است که با مانور موسوی ملت را می کشانند پای صندوقها و بعد احمدی نژاد را بیرون می اورند و می گویند حوزه ها برای احمدی نزاد شلوغ شده بود و آنهمه دخترها و زنهای کاکل زری که خبر گزاریها فیلم و عکسشان را منتشر کردند هواداران احمدی نژاد بودند!! مطمئنا رژیم در این انتخابات بسا کارها کرده و منجمله تقلبات فراوان، تا احمدی را بر موسوی بچرباند. توجه داشته باشیم جامعه ایران در عالم عین با هفتاد و اندی میلیون ایرانی و مشکلات وحشتناکش وجود دارد. امام زمان هم قرار نیست ظهور کند وبه مشکلات پایان دهد. چگوارا هم با ارتش گرانش پشت دروازه تهران نایستاده است تا ولی فقیه را بزنجیر کشد.مردمی که در دوره احمدی نژاد دخترشان را شب می گیرند و صبح جنازه اش را تحویل می دهند، ملتی که کمرش زیر فشار واقعی زندگی خرد شده وکلی از زنان و دخترانش یعنی خواهران و دختران ما برای نان و آب دارند تنشان را می فروشند و هفتاد درصدش زیر خط فقر است،ملتی که مثل من و شما در غرب هم سکنا ندارند و عوارض احمدی نزاد را لحظه به لحظه دارند تجربه می کنند می خواهند نفسی بکشند و بالاجبار میان احمدی و موسوی، آن بخشی که می خواهند رای بدهند میروند سراغ موسوی.این معنایش این نیست که موسوی پیرو ولایت فقیه، بر حق است یا نه! یا خانم رهنورد میشل اوباماست یا نه! معنایش فهم کنش واکنشهای اجتماعی است و اینکه من و شما از خیالات آبستره در فاصله جند هزار کیلومتری ایران با بعد زمانی ده پانزده ساله تا سی ساله بیرون بیائیم.  توجه داشته باشیم وقتی می گوئیم کسی رای نداده باید یا جامعه ایران را مطلقا پاسیو بدانیم و یا اینکه معتقد باشیم یک نیروئی حی و حاضر وجود دارد که هشتاد در صد ایران با آینه و قران و نقل و نبات و گل منتظر ظهورش هستند. خدا کند اینطور باشد ولی اگر اینطور نباشد جامعه عجالتا، روی عجالتا تاکید می کنم  کنش واکنشهای خاص خودش را دارد.
ساقی:
چرا رزیم موسوی را که طبعا پیرو مقام رهبری ولایت فقیه است تحمل نمی کند؟
یغمائی:
برگردیم به عقب! آخوندها بسیار عالی بازی کرده اند. آنها موفق شدند بزرگترین نیروی چریکی مخالفشان را به خارج از ایران برانند،آنها از جنگ عبور کردند، آنها دهها هزار نفر را کشتند و عوارض این کشتار را مهار کردند، آنهابا بازی ماهرانه هاشمی، خاتمی، احمدی در یک بالانس، زمان مکفی برای ادامه حیات خریدند، نفرت از هاشمی رفسنجانی و دوران سرکوب و ترور او را با خاتمی که هم لبخند داشت و هم گویا برنامه ای مردمی! مرهم نهادند و سر همه را شیره مالیدند واپوزیسیون را در خارج تحت فشار فراوان قرار دادند ووقتی دیدند حتی فقط حرف دموکراسی هم حتی به فریب، خطرناک است احمدی نزاد بنیاد گرای طراز مکتب را با شکل و محتوای آزارنده اش آوردند و جان همه به لب رسید.ظاهرا در این بازی این بار میبایست موسوی بیاید که هم پیرو رهبر است و هم هنرمند و یک غبار بیست ساله هم دوران نخست وزیری اش را پوشانده است و هم دولتهای غربی منتظر مقدمش بودند. آمدن موسوی هم از نظر داخلی و هم بین المللی مثلا می توانست فضائی ایجاد کند که هم ملت داخل را کمی آرام کند، هم سیمای بین المللی معقولی به جمهوری اسلامی بدهد و هم اپوزیسیون را مقدارکی بیشتر خلع سلاح کند بخصوص اپوزیسیون داخل را  بخش قابل توجهی از آن  می توانست در موسوی حل شود. ولی این با بر خلاف بسیاری نظرها در کمال حیرت باز هم احمدی سر از صندوق در اورد.
ساقی:
چرا این بازی قبل را نکردند یعنی موسوی را تحمل نکردند؟
یغمائی:
چون دیگر نمی توانند!واقعا نمی توانند. من به روشنی می گویم آنقدر این دیکتاتوری در منجلاب فرو رفته! آنقدر مریض است و انقدر به خوراک مسموم و هوای زهر آگین دیکتاتوری خو کرده و عوارض آن در تن و جانش خانه کرده که چند قاشق غذای سالم و چند نفس هوای کمتر آلوده باعث فلج شدنش و سرانجام مرگش میشود و او را از بین می برد. هیولای که سالها با بلعیدن کثافات حاصل از کارخانه دیکتاتوری مذهبی زندگی کرده است نمی تواند دیگر بدون تولیدات این کارخانه زندگی کند و این اشتباه هولناکی است که تمام صاحبان قدرت در دیکتاتوریها می کنند و روزگاری دوزاریشان می افتد که دیگر دیر شده است. دیگر دوران بازی با  امثال خاتمی سپری شده و مطمئنا سران جمهوری اسلامی بهتر از من و شما می دانند حتی آمدن کسی مثل موسوی، که فقط حرف از دموکراسی آنهم طبعا در حیطه اسلام می زند جامعه ای را که تا نهایت آماده انفجار است، بخصوص در میان نسل عظیم جوان، به انفجاری وحشتناک خواهد کشاند که نهایتا اثری از «تاک و تاک نشان» باقی نخواهد گذاشت به همین دلیل احمدی در انطباق کامل با ایده های ولی فقیه و نیروی وابسته به او و بعنوان «روح مجسم ولایت متجسد در پیکره رییس جمهور» آمد تا با ادامه دیکتاتوری چه در داخل کشور و چه در رابطه با امورات دیگر کشورها، مثلا کیان رژیم را حفظ کند که نخواهد توانست و من احساس می کنم شرایط بسیار خطرناک و پر تلاطمی در پیش روست.این بار من می توانم شعر قدیمی« پرهیب قیام خلق» را پس از بیست و پنجسال زمزمه کنم. میشناسم من صدایش را
 می شناسم من سرود پر طنین گامهایش را
و این صدای گامهای ملت ایران خواهد بود که بدون آنکه زمان برایش تعیین کنم شنیده خواهد شد.
ساقی:
آینده آبستن چه حوادثی است؟
یغمائی:
بسیاری حوادث، باید بیشتر به آن اندیشید ولی همین جا می توانم بگویم که نفرت بیشتر و بیشتر مردم از حکومت، تسویه حسابهای فراوانی که به احتمال زیاد خونین خواهد بود، منظورم بین جناحهای حکومتگر است،سرکوب و خشونت و دیکتاتوری بیشتر و بیشتر در تمام زمینه ها و لاجرم بیشتر و بیشتر پلیسی شدن و نظامی شدن جو داخل ایران. در رابطه با این سرکوب بدون شک ما شاهد عکس العملهای اجتماعی خواهیم بود نقطه این انتخابات نقطه قطع تمام امیدهاست برای خیلیها و من اعتقاد دارم قطع امید در بسیاری موارد آغاز زایش امیدهائی واقعی و لاجرم تحرکات واقعی در پی این امیدهاست. در رابطه با خارج کشور جو آشوب و تشنج و ماجرای اتمی و دخالت در امور سایر کشورها و تروریسم و خطر جنگ و حمله نظامی در پیش روست و پرده هائی سیاه از این قبیل.باید روی هریک از اینها بسیار فکر و صحبت کرد.

ساقی:
وظیفه و کار تبعیدیان و پناهندگان و اپوزیسیون خارج کشور چیست؟
اگر فقط اسمی بی محتوا را بر دوش می کشیم هیچ!اگر فقط می گوئیم من و فقط من یا ما و فقط ما، زندگیمان را بکنیم و کشک سیاسی ویا ایدئولوژیکمان را بسابیم. ولی اگر واقعا محتوائی در زیر این اسامی و اشکال وجود دارد باید بدانیم ایران در مرحله و شرایط بسیار خطرناکی به سر می برد. باید اگر اهل دلیم و اهل شرف و مبارزه و میهن دوستی و مردمگرائی و آزادیخواهی، همدل و همصدا و هم صف بشویم در خارج کشور تا وقتی امواج توفانی فرا میرسد بتوانیم با نیروئی مشترک کاری انجام دهیم و نیروئی باشیم و نقشی داشته باشیم. باید این نیرو در ارتباط با نیروهای سیاسی اپوزیسیون در داخل ایران قرار گیرد که من اعتقاد دارم بدون توجه به داخل و نیروهای داخل ایران، ایران را نجات دادن خواب و خیالی بیش نیست و با کمال تاسف باید شاهد بشویم که دول خارجی برای ما شخصیتی یا شخصیتهائی را بتراشند واوضاعی بوجود بیاید که این بار، نه بدن و پیکر ما بلکه بدن وپیکر مقدس ایران رانشانه رود . این را هرگز فراموش نکنیم که در اینصورت نفرین و لعنت تمام گذشتگان و نسلهای آینده را ،به دلیل خودخواهی های ویرانگر،با خود خواهیم داشت.
ادامه دارد

عکسها
1.محمد شمس. موسیقیدان. پسرم امیر. من. داریوش هنرمند نامدار. طاهر زاده موسیقیدان. پاریس. در دیدار با داریوش
 در جلسه شعر خوانی با شاعران دیگر کشورها. ماریلنا ادیب رومن .پاتریسا هنرمند از آنتیب
3. در کتابخانه عیال
4-هنگام صحبت در جلسه شورا
5- در بازگشت از مسابقات بوکس با شماری از اعضای خانواده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

About Me

عکس من
i am an iranian poet and writer living in France , a human right activist

Search